حساب به دینار بخشش به خروار!

مردی به هزار تومان وام احتیاج داشت. به او گفتند برو در خانه خانه فولانی خیلی زود نیاز تو را بر می آورد. مرد با هزار امید به در خانه آن مرد رفت.از پشت در شنید که به مستخدمش اعتراض می کند که چرا چوب کبریت سوخته را دور انداخته است. مرد حاجتمند تا این سخن را شنید قصد کرد که از آن منزل دور شود که ناگهان در باز شد و صاحب خانه گفت:فرمایش داشتین؟ مرد حاجتمند گفت:حاجتی داشتم اما پشیمان شدم.
چرا؟
حاجتمند داستان را باز گفت.
مرد حاجت او را برآورده ساخت و وی را با اکرام و روی خوش روانه کرد و گفت: برادر حساب به دینار بخشش به خروار.
انشاالله که خوشتون بیاد.
و بتونید در زندگی از این مثل قدیمی استفاده کنید.