سلام

من خیلی وقته نیستم

داداشم فرمانده پاسگاه بودن بوسیله اشرار توی شهرمون شهید شدن

به نام مهرآفرین

میدونم یروز دیر کردم ولی عیدتون مبارک



من نیستم

 

دیگر آن دیوانه ی بی تاب سابق نیستم

توبه کردم از گناه عشق ! عاشق نیستم

 

شیشه بودم، سنگ ها اما نفهمیدند من

فرق دارم با همه، آیینه ی دق نیستم!!

 

صاف و ساده بودنم را هیچ کس باور نکرد

خالیم از هر سیاست ، من “مصدق” نیستم!

 

دور باید شد از این “خاکِ غریبِ” لعنتی

صبر کن “سهراب”جان، من توی قایق نیستم!

 

آه دنیا خسته ام از زندگی آنقدر که

با ادامه دادانش دیگر موافق نیستم

 

بغض دارم، بغض یعنی مرگ! اما گریه نه

شاعری مغرور هستم، اهل هق هق نیستم

 

می شود فهمید از حال خرابم، ذره ای

دیگر آن دیوانه ی بی تاب سابق نیستم